جدول جو
جدول جو

معنی راه نوشتن - جستجوی لغت در جدول جو

راه نوشتن
(تَ دَ)
راه پیمودن. راه نوردیدن. (بهار عجم). راه نبشتن. راه پیمودن. راه سپردن. راه پوییدن. راه رفتن. راه نوردیدن. (از آنندراج). راه پیمودن. (ارمغان آصفی). طی طریق کردن. و رجوع به راه نوردیدن و ره نوردیدن و راه پیمودن و راه رفتن و راه نبشتن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راه نشین
تصویر راه نشین
غریب، بی خانمان، گدا
فرهنگ فارسی عمید
(تَ گِ رِ تَ)
راه نوردیدن. راه رفتن. راه پیمودن. طی طریق کردن. راه نوشتن:
ره نوردی که چون نبشتی راه
گوی بردی ز مهر و قرصۀ ماه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تُ مَ نِ /نَ دَ)
راه نوشتن. راه نوردیدن. ره نوردیدن. (از یادداشت مؤلف). رجوع به ره نوردیدن شود
لغت نامه دهخدا
(پُ زَ دَ)
نوشتن طومار. نوشتن مطالبی از قبیل: حساب و کتاب و دیگر مسائل بر روی طومارهای دراز. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(تُ / تُ رُ کَ دَ)
اجازه درآمدن داشتن. اجازۀ ورود داشتن. اجازۀ وصل داشتن. مأذون بودن بدر آمدن. بار داشتن:
گو برو و آستین ز خون جگر شوی
هرکه درین آستانه راه ندارد.
حافظ (از بهار عجم).
چو در حضور توایمان و کفر راه ندارد
چه مسجدی، چه کنشتی، چه طاعتی، چه گناهی.
فروغی بسطامی.
اندیشه ندارد دلم از آتش دوزخ
تا راه در آتشکدۀ خوی تو دارم.
ناصرالدینشاه.
، ارتباط داشتن. متصل بودن. اتصال داشتن. قابل عبور بودن از یکی بدیگری: همه این جرزها متحرک بود و بهم راه داشت. (سایه روشن صادق هدایت ص 14).
راهی ار با خدا داری، بس کن از این سمتکاری.
(یادداشت مؤلف).
، ربطۀ غیرشرعی داشتن زنی با مردی یا مردی با زنی. (یادداشت مؤلف).
- راه داشتن با کسی، با او رابطه نامشروع داشتن، چنانکه زنی با مردی، یا مردی با زنی. (یادداشت مؤلف).
- راه داشتن بهم نسبتی با کسی، خویش و پیوند و متصل و وابسته بودن:
نبی آفتاب و صحابان چو ماه
بهم نسبتی یکدگر راست راه.
فردوسی.
، راه گرفتن. راه بستن: این اسماعیلیان در اعمال اصفهان دست درازی میکردند و راه میداشتند تاش فراش تاختن آورد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 165)
لغت نامه دهخدا
(تَ نِ شَ تَ)
نواختن تار و آلات موسیقی. زدن نغمه و نوا. آهنگ زدن. نواختن آهنگ. نواختن نغمۀ موسیقی:
ملک دل داده تا مطرب چه سازد
کدامین راه و دستان را نوازد.
نظامی.
و رجوع به راه درمعنی موسیقی و سرود و آواز شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ)
راه کوبیدن. راه رفتن. راه سپردن. طی کردن راه. (آنندراج) ، هموارو مستوی کردن راه. تسطیح کردن راه. صاف کردن راه
لغت نامه دهخدا
(رِ شُ دَ)
ثبت نام کردن. نام نویسی. ثبت اسم
لغت نامه دهخدا
(عِ رَ کَ دَ)
مکتوب نوشتن به کسی. (ناظم الاطباء). رجوع به نامه و شواهدی که در ذیل معانی اول نامه مذکور افتاده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از راه نواختن
تصویر راه نواختن
زدن نغمه و نوا، آهنگ زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نام نوشتن
تصویر نام نوشتن
ثبت نام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامه نوشتن
تصویر نامه نوشتن
نوشتن مکتوب بکسی مکاتبه
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه در کنار راه نشیند، گدای سر راه، بی خانمان، غریب یا حکیم راه نشین. یا حکیم راه نشین متطببی که در کنار خیابانها مینشست و مردم را با دادن بعض حبوب مداوا میکرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه داشتن
تصویر راه داشتن
((تَ))
قطع طریق کردن، راهزنی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راه نشین
تصویر راه نشین
((نِ))
گدای سر راه، غریب، بی کس، ره نشین
فرهنگ فارسی معین